باورکن...
باورکن گلایه ازتونیست
گلایه ازخودم وویرانه های قلب خودم است
که
ذره ذره فرومی ریزدواینک چون ویرانه ای ازمن باقی نیست
باورکن...
به جان تو سوگندازتوگلایه ای نیست
اگر بگذاری وبگذری
آمدنت درست به موقع بود
آمدنت مثل نزول پیامبربرقوم ازدست رفته
درست به موقع بود...
من توراجستجو کردم
نه درآن خوابهای رویایی
در دور دست تو سخت کاویدم
پر شدم پرشدم ز زیبایی
چه غریبانه می نگریست آن شب
بی تو
ابری که سکوت وجودم را فهمید
و
چه غریبانه خندید
آن روز که بی تو مرگم رافهمید...
نوشته شده در چهارشنبه 90/3/25ساعت
10:57 عصر توسط نفیسه نظرات ( ) |
آخرین مطالب
Design By : RoozGozar.com |